یادته جه شعر قشنگی سرودی؟
«سحری بی یار»
بی تو بیتاب...
سحری باز...
بگرفتم پای خود را در بغل ...
سر به زیرو...
فکر در، آینده ای اندر تکاپوی سفر...
سفر از خویشتنو رفتنو کنکاش زلیخاه دگر...
پیش از این خواسته بودی بروم من ز برت...
رفتم اما، ... من نه خواهم، نه توانم، که کشم دست از این جان، از این سرو گلستان...
از این موهبت بودن با یار از این داشتنه، دلبر غمخوار.....
جمله زین پس بشوم نامی شهرم، که بدانند شده ام وصله ی یاری ز بر نقش جهانم. اصفهانم.شهر خوش نام و نشانم، خال دنیا، جایگاهی که درش من در امانم ، ...
شهر گنبدهای بی غم
، شهر جانان، شهر یارم،شهر یارم،شهریارم...
نظرات شما عزیزان:
تو یاد من بده جایت، مکانت ... اگر داری بـَـرِ من اعتمادی
رسیدم گر دَرِ کوی ات زنم در ... بیایی یا نیایی، یار مایی
... شکلکای ماندگارو یادته؟ هه هه...
پاسخ:....بازهم دلتنگت شدم اما...دستانم را که روی قلبم میگذارم میبینم....بازهم همان جایی...
پاسخ:احتمالا میدونی که نباید به خودت بگیری دیگه؟!...hehe
پاسخ:هه هه... خوب خر میکنیا :))